نوع مطالعه: سخن سردبیر |
موضوع مقاله: طب بحران ویرایش نهایی: 1404/7/8 | پذیرش: 1404/5/1 | انتشار: 1404/5/1
متن کامل فارسی: (29 مشاهده)
هرگونه درگیری نظامی، فراتر از ابعاد تاکتیکی و استراتژیک، به عنوان یک رویداد روانیاجتماعی نیز قابل تحلیل است. دوازده روز درگیری نظامی علیه ایران در اواخر بهار 1404، فرصتی منحصربهفرد برای بررسی تأثیرات روانشناختی کوتاهمدت و بلندمدت چنین بحرانهایی بر جامعه ایران فراهم کرده است. یکی از مهمترین مکانیسمهای مقابله با اضطراب در روانشناسی شناختی، «حس کنترل» است. عملیات نظامی ایران، تا حدودی حس کنترل فعال[1] را در جامعه تقویت کرد. این حس، در مقابل موقعیتهای تهدیدآمیز، از بروز اضطراب بیکنترل و بیثمر جلوگیری میکند [1]. اثر مثبت این پدیده روانشناختی کاهش احساس بیدفاعی در مواجهه با تهدیدات خارجی و کاهش نسبی اضطراب عمومی خواهد بود. طبق نظریه «کنترل ادراکشده[2]»، افرادی که خود را قادر به تأثیرگذاری بر محیط میدانند، کمتر دچار اختلالات تنشزا میشوند. این عملیات بهعنوان یک «رویداد کنترلکننده»، میتواند عملکرد روانشناختی مثبتی در سطح جمعی داشته باشد. از دیگر موارد در شرایط بحران خارجی، پدیدهای شناختهشده در روانشناسی اجتماعی به نام «اثر دشمن مشترک»[3]یا «هماوردی درونگروهی»[4] رخ میدهد و منجر بهافزایش وحدت جمعی میگردد [2]. در جنگ دوازده روزه شاهد افزایش همبستگی و تمایل به همکاری و همدلی در فضای عمومی جامعه ایران بودیم که اثر مثبت آن تقویت هویت ملی بهعنوان یک مکانیسم دفاعی روانی محسوب میشود. البته اثر این همبستگی در گذر زمان ممکن است تحلیل برود. با وجود این نمیتوان از استرس جمعی[5] که در طول این دوازده روز در جامعه ایجاد شد، چشمپوشی کرد. مطالعات نشان میدهد حتی درگیریهای کوتاهمدت، اگر همراه با تهدید وجودی وسیع باشند، میتوانند علائم اختلالات به دنبال تروما مثل اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)[6]را در افراد مستعد،حتی بدون تجربه مستقیم خشونت، فراهم کنند [3]. در این بین گروههایی مثل کودکان و نوجوانان (بهویژه با تجربه مناقشات داخلی خانواده یا سابقه آسیب روانی)، افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی پیشین، خانوادههای با تجربه جنگ (مانند بازماندگان جنگ ایران-عراق) آسیبپذیرتر هستند و میتواند علائمی همچون بیخوابی و کابوسهای مرتبط با جنگ، افزایش استفاده از رسانهها به صورت وسواسی[7]و افزایش تنش در روابط خانوادگی و محل کار را به دنبال داشته باشد [4]. طبق مدل استرس جمعی، حتی رویدادهای غیرمستقیم مانند پوشش رسانهای فشرده و تهدیدهای نظامی، بهویژه در جوامعی که حافظه جمعی جنگ را در خود دارند،میتوانند منجر به صدمه ثانویه[8]شوند [5]. در این مرحله کودکان و سالمندان مهمترین گروههایی هستند که باید تحت مراقبت قرار بگیرند. کودکان در درک شرایط وخیم جنگ از ادراک لازم برخوردار نیستند. طبیعی است که والدین باید شرایط فرزندان را، نه از دریچه نگاه خود، بلکه از منظر واهمههای کودکانه ببینند. کودکانی که علایمی چون بی خوابی، کابوس، شب ادراری، گوشهنشینی، بیحوصلگی و کماشتهایی را نشان میدهند، بیشتر از بقیه نیازمند توجه هستند [6]. فضای رسانهای و شبکههای اجتماعی در این دوازده روز، نقش دوگانهای در زمینه روانشناختی ایفا کردند. از یک سو، با انتشار تصاویر و پیامهای موفقیتآمیز، به تقویت حس امید و قدرت کمک کرد. از سوی دیگر، با گردش شایعات، اغراقها و تصاویر هراسآور، زمینهساز اضطراب اطلاعاتی[9]شد. اضافه بار اطلاعاتی[10] حالتی از استرس ذهنی است که فرد به دلیل حجم زیاد پیامهای اطلاعاتی تجربه میکند. این حجم زیاد، به صورت ذهنی استرسزا تلقی میشود و منجر به کاهش کارایی در فرآیندهای شناختی و ایجاد یک مانع ذهنی محافظ در برابر پردازش عمیق فکری میشود [7]. این امر میتواند خطر افزایش باور به فکر جمعی و کاهش تفکر انتقادی را در پی داشته باشد و نیز القای احساس «جنگ نزدیک» حتی در مناطق دور از خطر میتواند منجر به تشدید اختلالات اضطرابی و وسواسی در افراد مستعد گردد. از طرفی تقویت سواد رسانهای در بخشهایی از جامعه که بهطور فعال شایعات را فیلتر کردند نشان دهنده ظرفیت جامعه برای مقابله با جنگ روانی دشمن بود[8]. پیامد روانشناختی این دوازده روز، به نحوه مدیریت پس از بحران بستگی دارد. اگر همراه با برنامههای ترمیم روانی باشد، میتواند تقویت تابآوری جمعی و کاهش احتمالPTSDمزمن در جامعه را به دنبال داشته باشد. ولی اگر نادیده گرفته شود منجر به تبدیل استرسهای موقت به اضطراب مزمن در لایههای مختلف جامعه، افزایش بیماریهای روانتنیو کاهش اعتماد عمومی در صورت عدم تطابق گفتمان رسمی با واقعیتهای زیستی مردم میگردد[9]. جنگ دوازده روزه، از منظر روانشناختی، هم فرصتی برای تقویت سرمایههای روانی-اجتماعی جامعه ایران بود و هم هشداری جدی درباره آسیبپذیریهای پنهان آن. بحرانهای نظامی میتواند فرصتی برای خلق درمان های موفق روانی باشد، شرط نیل به این هدف اجرای برنامههای ساختارمند است. همچنین رسانهها و نهادهای آموزشی، به ترمیم روانی و آموزش مقابله با استرس بپردازند. فضای عمومی برای بیان اضطرابها و نگرانیهای واقعی باز بماند تا بستری برای ترمیم باشد. جنگهای مدرن، پیروزیهایشان را نه تنها در میدان نبرد، بلکه در ذهن و روان جامعه تثبیت میکنند [10]. پیروزی زمانی تحقق مییابد که سلامت روان شهروندان بهعنوان یک «زیرساخت امنیتی» ملی، مورد توجه قرار گیرد.